خسته ...
قتی دلت میگیره چیکار میکنی؟؟
میری یه کوشه میشینی وآهنگ میزاری وگریه میکنی؟
هی با نگاهت اطرافتو نگاه میکنی که یادت بره که میخواستی گریه کنی؟
یه لیوان آب یخ میخوری که بغضتو بفرستی پایین
که چی بشه مگه فایده ای هم داره
بازم مثل دیوونه ها باخودت شروع میکنی حرف زدن
باز این کلمه تو ذهنم حک می شه ....
چرا اینطوری شد تا کی تا کجا باید ادامه بدم
از بس که دیگران برام ناحق تصمیم گرفتنددیگه خسته شدم
دیگه خودمم از دست خودم شاکی میشم خوب منم میخوام زندگی کنم اینو بفهمید
چرا حرفای بقیه تا آخر عمرمم بشه زخم زبون
دیگه حرفاشون اینقدر تو مغزم تکرارمیشه که اجازه هیچ کاری رو بهم نمیدن
حرف ناحق اگرچه به نظریه کلمه ولی میتونه یه عمر آدمو عذاب بده و زمین گیر کنه
[ شنبه 98/8/11 ] [ 4:26 عصر ] [ یگانه ]
[ نظر
]